سفارش تبلیغ
صبا ویژن



2 - .: زندان دختر عمو طاووس:.

2

سلام..

کاش می توانستم به راهم ادامه بدهم. می خواهم من هم بروم. کجا بری بابا یه امروزی رو بی خیال این شعر و شاعری و از این حرفا شو امروز باید حال کنیم مثلا عیدها، همه می رن می گردن حالا ما که نمی تونیم تو همین اینترنت حال و صفا کنیم؛ اصلا مگه من چم از این بچه پولدارا کمتره که با کمری از کنار من رد می شن چارتا بوق می زنن و تو دلشون می گن این بچه دهاتی رو ببین. همون موقع هست که من دلم می خواد یه BMW مشت داشتم تا با اون موتور خوش صدای باحالش یه حالی بهشون بدم. حیف، مادر بزرگ تو تلوزیون همیشه می گه که پول چرک کف دسته، ما که به هچین حرفی اعتقاد نداریم تازه کلی هنر کردیم که وقتی ننه هه این حرف رو زد بلند نشدم حال این تلفیزیون رو نگرفتم بی خیال شم که رفتم تو کف پول و ماشین و...

خوب داشتم می گفتم می خوام یه چیزی بنویسم که یه نمور ضایع هست ولی جون ننتون فکر خراب نیاد رو انتنتون که حسابی تصویر ما از رو تلفزیونتون می پره!

خوب داشتم می گفتم یکی از همین روزایی که داشتم تو این چت روم ها می گشتم دیدم یَی ادمِ هست ول ما نمی کنه گیر داده که باید با ما چت کنی ما هم که حالش رو نداشتیم انداختیم دنده دو رفتیم واسه ازیت کردنش. آقا نمی دونید که چه حالی می داد بدبخت فکر می کرد من دخترم و مال تهرانم، نمی دونست که من تو یه دهکوره نشستم و دارم (...)اش می کنم. خوب کار به جایی کشید که دیگه داشت از کفیت امپر می چسبوند، بهش گفته بودم که تو پارک ملت منتظرش هستم و بیاد دنبالم که بریم و...! حالا نمی دونم که اومد یا نه بد بخت حتما کلی تدارک دیده و کلی هم به دلش soap زده ولی نمی دونه که سزای یه ادم تماع همینه و بس...

پ.ن: بچه ها یه خورده فکر نکنید که من این کارا رو کردما این فقط یه داستان بود و همین خودتون نکتش رو در بیارید!



نویسنده » شاتقی . ساعت 7:0 عصر روز چهارشنبه 87 فروردین 7


"right" style="color:#6d8aad" dir="rtl">