سفارش تبلیغ
صبا ویژن



صندوق اسرار(2) - .: زندان دختر عمو طاووس:.

2

*آهای بابا درست روم بنویس، آخ دردم اومد. آخیش تموم شد مردم بابا یکی کم نبود دوتا کم نبود سیتا اسم روم نوشتی خدا خیرت بده حالا اگه اسم های درست و حسابی هم بود یه چیزی. هوو درست دارم تا می خورم، درست مگه تا حالا رای ندادی! آخخخ بلاخره من رو انداخت بیچاره بلد نبود چطور باید من رو بنداز داخل ولی خدا رو شکر که خیلی تا نخردم، ا سلام؛ ببخشید که سلام نکردم، حالتون چطوره خدا کنه که شما هم مثل من یه رای اولی ننداختتون این تو، من که مردم تا افتادم این تو! حالا بگذریم، شما حالتون چطوره(ساعت21:45)؟!

-سلام، ممنون ما خوبیم.

*خدا رو شکر، شما کدوم طرفید؟!

-یعنی چی؟!!!

*بابا شما دیگه کی هستید، یعنی کیا رو روتون نوشتن؟!

-آهان، ما راستی هستیم!

*جدی! پس یه خورده به هم رفتیم، نصف من راستی نصف دیگه هم چپی!

-چه جالب!

*آآآآآخخخخ، بابا حواست کو وقتی داری میای پایین درست بیا، اوخخ چقدر درد اومد!

_خوب تو بلند شو!!!

*عجبا من که تو رو ندیدم تو از بالا اومدی، بهتر از این به بعد حواست رو جمع کنی، حالا ببینم که چه نماینده ی بیچاره ایی که اسمش رو رو تو نوشتن! بچرخ..دِ بچرخ دیگه..!

_خوب بابا!

* اوه اوه همونی که فکرش رو می کردم..بی خیال بهتر که نگم

_ اهوم بهتر که نگی این رفتار اولیه هم بخاطر همین ناراحتیم بود!

*حالا اشکال نداره، راستی بچه ها ساعت چنده.

/ساعت 21:50 شده!

*اَه چقدر دیر می گذره، بی خیال! دیگه الان باید تموم بشه! خوبه یه مهمون دیگه، سلام، چه خبر از بیرون نمی خوان تمومش کنن؟!

-- سلام، مثل اینکه تا ساعت22 تمدید شده، خیلی دلتون رو صابون نزنید که کی تموم می شه!

* راست می گی حالا حالا ها ما اینجا گیریم..

...ساعت 22:50...

*خوبه دیگه فکر کنم که تموم شده باشه..

- آره خیلی سرو صدا نمی اد و دیگه هم برگی نمیریزه..حتما تموم شده!

_حتما!

-- آخخخخ، مثل اینکه ا رو دارم می برن برا شمارش..وایی خیلی هیجان انگیزه..!

* بابا اینهمه بی جنبه بازی در نیار، نمی خوایی شوهر کنی که می خوان بشمرنت!

-- خوب بابا!

_آیییییی بابا درست ورم دار کجا من رو می بری آخ، چرا من رو می ندازی تو سطل اشغال من که یه رای هستم باید من رو بخونید و من رو به حساب بیارید!

شمارنده1: بابا این ها که همه برگ های مخالف هستن، همش رو بنداز بیرون!

شمارنده2: باشه ولی بهتر نیست که این ها رو به نفع خودی ها بشموریم؟!

شمارنده1: آره خوبه ولی بزار از مرکز اجازه بگیریم! الو سلام، خوب نیست که رای های مخالف رو رای موافق بخونیم؟!

مرکز: خوبه!

* من به هیچ وجه داخل همچین انتخاباتی خودم رو به حساب نمیارم.....!

:..نویسنده: بله این بود داستان یه برگ رای که چه بد بختی هایی کشید تا رسید توی صندوق اونجا هم کلی منتظر موند اخرش هم که...بهتره که خودتون قضاوت کنید..:

 



نویسنده » شاتقی . ساعت 6:58 صبح روز یکشنبه 86 اسفند 26


2

سلام..

--------------------

 3:30 دقیقه!

یک رکعت نماز وتر را بجایی می آورم..الله اکبر..

بسم الله الرحمن الرحیم

الحمد لله...

الله اکبر..

سلام خدا..خوبی خدای خوبم..امشب اومدم تا یه خورده باهات در د و دل کنم..خدا جونم امروز تو دانشگاه یه نفر داشت به ما می گفت که انسان یه چیزایی داره که خدا نداره و دلش می خواد داشته باشه، می گفت انسان بابا داره مامان داره محبت اونا رو داره، دوست داره، می تونه باهاش درد و دل کنه، خدا درسته که تو عجز و ناتوانی ادم ها رو دوست داری، این رو یکی از استاد هامون گفت، استدلالش هم این بود که خدا خودش گفته که هرکی بیاد و با عجز و ناتوانی ازم چیزی بخواد اون رو بهش می دم، خدا اگه من هم بهت بگم، خدای خوبم، خدا جونم من خودم هم بابات می شم هم مامانت هم دوستت ، اخرش هم میام مثل گدا ها ازت یه بوس خدایی گدایی می کنم، تو من رو راه می دی..الله اکبر

سبحان ربی العظیم و بحمده

الله اکبر

سبحان ربی الاعلی و بحمده..الله اکبر...سبحان ربی الاعلی و بحمده، اللهم الرحم عبدک الضعیف..

الله اکبر..الحمد لله..اشهد ان لا اله الا الله وحده لا شریک و اشهد ان محمد عبده و رسول اللهم صل علی محمد و ال محمد..اسلام علیک...

.6:30دقیقه 

اااااااااااااااااااااااااااا...دادااااااش..

.

فردا..11:30دقیقه

انا لله انا علیه راجعون، شهید...

 

 



نویسنده » شاتقی . ساعت 10:44 صبح روز جمعه 86 اسفند 10


<      1   2      
"right" style="color:#6d8aad" dir="rtl">